سخت است سخت …نوشتن را نمی گویم… بعد یکسال دوباره دست خالی آمدن در خونه خدا رو می گم....اگرهر سال فقط در ماه رمضان یکی از گره های اخلاقی ام رو باز کرده بودم بعد 10 الی 12 ماه رمضان، حالا دیگه آدم شده بودم....ولی حیف ...چقدر زود دیر می شود....شاید این رمضان آخرین رمضانم باشد....شاید به شبهای قدر برسم ...شاید نرسم ...الهی....
.در خوف و رجـــا،رو به "تـــو" بر میگردم........دو قــدم دلــ ـهره دارم،دو قدم دلــ ـتنگم. .
بزرگی می گفت: یک سری چربی هایی هست که در سونا های معمولی آب نمی شود! وقتی روح آدم چربی داشته باشه دیگه سونای بخار جواب نمیده...چربی های دور "دل" با چربی های دور قلب فرق می کنند...اینها را باید در رمضان آب کنی ...حالا باید خیلی خوش شانس باشی که رمضان به تابستان بیفتد....!!
امسال رمضان درست وسط تابستانه...این از خوش شانسی منه.... میخوام چربی های روحم و آب کنم...چربی های که اگه بمونه و به ماه رمضان بعدی نرسم...کارم تمامه....خداجون به قول خودت میخوام به سوی تو فرار کنم از خودم....تفروا الی الله...
رمضان نوشت::
شب قدر باشد و تو باشی و باران باشد....به دنیا می گویم خدا حافظ
موضوع مطلب :